عاشقی دلداده بود ، آموزگار

زد زمینش در تصادف روزگار

انقلابی بود کشور ، ملتهب

گشته بر امر معاش خود دچار

جنگ شد آغاز ، درمان سخت شد

مشکلاتش بار شد بر روی بار

دل اسیر قامت بیمار بود

لطف تدریس از برایش شد فشار

درد وجدان رفت در عمق وجود

 کرده احساس خیانت ،  بیقرار

دید در رویایِ خود ، نسل بشر

بی سلاح عشق هر یک یک شکار

هرمعلّم لازم است تا با خِرَد

داده از مهرش به هستی اعتبار

از مهارتهای خوب زندگی ،

گفتگو کردن و رقص جویبار

صبر و خلّاقیّت و عفو و گذشت

معتقد بودن و در ره استوار

دوستی با جانور ،عشق وطن

لذّت از برگ درختان و بهار

شادبودن ، شادمانی ، رویِ خوش

بوی گلها‌، گوش دادن با وقار

اعتماد و عاشقی ، گنجِ سکوت

راستگوئی ، راست بودن ، ابتکار

با محبّت با مدارا حِلم و دین

بهره از ایمان راسخ ، بی شعار

دیدنِ خالق درون لحظه ها

شرم کردن از ستم با اقتدار ،

همرهِ گلهای زیبای دگر

کرده در درسش به شاگردان نثار

دید و دید و غم وجودش را گرفت

ترک کرد او کارِ خود را زار زار

در پیِ کارِ دگر رفت و از او

مانده خاکستر از آتش یادگار

نازنینانِ معلّم ، عاشقی ،

هست تنها شیوه ی مطلوب کار

روزتان آمد ، مبارک بادتان

روز عشق و روز شور و افتخار.

#احمد_یزدانی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها