همزمان در چند لایه عاشقم

در تناقض ها گرفتارم هنوز

عصر آهن طی شد عصر نرمش است

جمع اضدادم و در آمایشم

 

برگ حاکم قصّه ی نامش و من

پنبه در گوشم فرو کردم که او

هرچه میگوید فقط خود بشنود

شک کند از اینکه اهل بینشم

 

غرق روحش میشوم من در خیال

با عبور از عمق دریای دلش

در کنارش مست افکار قشنگ

مثل ماهی در دل آرامشم

 

با شنا در قعر اقیانوس او

شد سبک وزن خیالات سرم

می روم تا لابلای بسترش

مثل دستان دعا و خواهشم

 

زخمهایم کاری از دست رقیب

گور بابای  رقیب و سایه اش

بازهم دل را به دریا میزنم

غرق لحظات خوش بخشایشم

کوتوال


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها